جدول جو
جدول جو

معنی نوبت دادن - جستجوی لغت در جدول جو

نوبت دادن
(غُ غُ اُ دَ)
کناره جستن و مجال و میدان به حریف واگذاشتن. مقابل نوبت گرفتن:
به تو داد یک روز نوبت پدر
سزد گر تو را نوبت آید به سر.
فردوسی.
پیر است چرخ و اختر بخت تو نوجوان
آن به که پیر نوبت خود با جوان دهد.
ظهیر (از آنندراج).
سبزه دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
بلبل ضرورت است که نوبت دهد به زاغ.
سعدی.
، مجال دادن. فرصت دادن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صورت دادن
تصویر صورت دادن
انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن
فرهنگ فارسی عمید
(عِصْ کَ دَ)
منسوب کردن. (یادداشت مؤلف). بستن به. اسناد:
کدو بود چاهی تهی از فروغ
به او نسبت نور دادن دروغ.
ملاطغرا.
در میکده بی پاوسریهاست، سروپا
نسبت به خود آنکس که دهد نقص تمام است.
واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پیوند دادن ها رفتن انتساب دادن (کسی رابکسی یا چیزی رابکسی یاچیزی رابچیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمت دادن
تصویر نعمت دادن
شیدان دادن روزی دادن روزی رساندن بخشیدن مال و وسایل زندگی انعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
بوختن رستار کردن بژنیدن رهاندن نجات بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورت دادن
تصویر قورت دادن
بلعیدن بلع کردن 0 یا قورت دادن آب دهان 0 فرو بردن بزاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غورت دادن
تصویر غورت دادن
ژوتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت دادن
تصویر صورت دادن
مبدل ساختن، آنرا بشکل وی در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جدایی یافتن قشر از مغز، بر آمدن قشر نازکی از پوست بدن در بعضی از امراض و افتادن آن، اظهار ما فی الضمیر کردن درد دل گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبت داشتن
تصویر نوبت داشتن
حفاظت کردن، کشیک کشیدن، موقع و مجال بدست آوردن، نوبت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
((~. دَ))
منسوب کردن، انتساب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عودت دادن
تصویر عودت دادن
پس فرستادن، پس دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
يصف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
Ascribe, Attribution, Impute
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
attribuer, attribution, imputer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
atribuir, atribuição, imputar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
atribuir, atribución, imputar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
przypisywać, przypisanie, imputować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
приписывать , атрибуция , обвинять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
приписувати , атрибуція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
toeschrijven, toeschrijving, toewijzen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
منسوب کرنا , نسبت , الزام لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
attribuire, attribuzione, imputare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
อ้างถึง , การระบุ , กล่าวหา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
לייחס , ייחוס , להטיל את האשמה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
帯びる , 属性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
归因 , 归因于
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
kuhusisha, maelezo, kulaumu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
zuschreiben, Zuschreibung, anlasten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
atfetmek, atıf, suçlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
mengaitkan, atribusi, menyalahkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
নির্ধারণ করা , আরোপ , দোষারোপ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
संदर्भित करना , अनुश्रय , आरोप लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
귀속시키다 , 귀속 , 비난하다
دیکشنری فارسی به کره ای